روال زندگی مون این شده که روزها همه باهم هستیم. من که دوست دارم. اینجوری گردش و تفریحاتمون با همه.
همیشه دلم می خواست تو زندگی تعددی با همتاهام عین خواهر باشیم. بچه هامون عین عین بچه های خودمون و زندگی جدا نداشته باشیم ؛ با هم بگیم و بخندیم و . . البته همیشه می گفتم این ایده ال هست و ممکنه پیش نیاد. برای همین در کنار تلاش برای ساختن ایده آل ها باید راضی بود به رضای خدا. خدا رو شکر برای ما خوب پیش می ره.
می دونید، این مدت خیل اوضاع زندگی برخی از دوستانم از ایده آل هاشون دور شده. برای همین اینو می گم .امیدوارم خدا براشون بهترین ها رو رقم بزنه.
یکی از دوستان از فرقه های اقلیت که شیعه شده با یک آقایی به صورت تعددی ازدواج کردند ، که خانم اول متاسقانه بعد از چند سال زندگی اینها رو به طلاق کشوند. خانمی که خودش می گفته همسرم بره زن بگیره. اما انگار فقط حرف بوده. متاسفانه جواب تلفن رو هم نمی ده و حاضر به صحبت نیست. نمی دونم اون خانم فکر روز قیامت و لحظه حضورش تو پیشگاه خداوند و مقابل حضرت فاطمه زهرا و زینب و ائمه رو کرده یا نه؟ که چطور تونسته مقابل خدا و حکمش بایسته و طلاق یکی دیگه رو رقم بزنه. یا شوهرش که به بهانه های واهی طلاق می خواد بده. بهانه ای مثل اینکه من نمی تونم بین دو خانه رفت و آمد کنم و خانم اول هم حاضر نیست خونه نزدیک هم داشته باشید .
خانم دیگه ای شوهرش بهش می گه من صیغه کردم و قصد تعدد داره.خانم خیلی خوبیه. خیلی ازش خوشم اومد. علی رقم سخت بودن مساله براش سعی کرده بود خدا پسندانه رفتار کنه. اگر چه فشار به حدی روش بود که براش مشکلاتی درست شد. مثلا همتاش رو دعوت کرد خونش ، خونشون رفت ! اما در اثر فشار مشکلات عصبی براش بوجود اومد. با وجود این باز پیشنهاد محرمیت مجدد بعد از باطل شدن محرمیت قبلی، به همسر داد. خانمی که با وجود همه این فشارها می گفت من کی باشم که بخوام بگن نه ، اگر چه برام خیلی سخته. آرزو می کنم خدا دلش رو آروم کنه. همتاش هم دختر خوبیه و هوای ایشون رو داره و می گه من نیومدم زندگی ات رو خراب کنم ، فقط یه سرپناه می خوام
از این جور موارد زیادن . چند مورد هم هستن که خانم اولن و دنبال همتان. یک مورد هم بود برای تعدد جهادی که خانم اول با رضایت خودش مهرش رو محضری بخشیده و رضایت دادگاهی داده تا کار برای ورود همتا راحتتر باشه. بماند که حالا که اطرافیان و والدینشون فهمیدن چقدر اذیت کردند.
به هر حال همیشه زندگی اونجور که می خوایم پیش نمی ره . برای همه این عزیزان دیدم. اما مهم اینه که همیشه توکلمون به خدا باشه و کاری رو انجام بدیم که مورد رضایت خداوند هست و مطمئن باشیم خداوند برامون بهترین ها رو رقم می زنه اگر چه در ظاهر خوشایندمون نباشه. و باید تلاش کنیم از امتحانات سربلند بیرون بیایم که عصی ان تکروه شیء و هو خیر لکم و عصی ان تحب شیء و هو شر لکم
و نیز یادمون نره که طبق احادیث ، بزرگترین جهاد ، جهاد اکبر ، مبارزه با نفس است ، برای ن بزرگترین مبارزه با نفس مقابله با حسادت و پذیرش همتا (هوو ) است.
از اینها که بگذریم یه کتاب معرفی می خوام بکنم. دومین کتاب هست که تو وبلاگ می گم. کتاب خیلی خوبیه.
شبکه افق برنامه ای پخش کرد به نام من میترا نیستم.
مستندی از زندگی یک شهید ۱۴ ساله . سال ۶۱. حالم رو دگرگون کرد. کتابش رو خریدم و خوندم. کتاب کوچک و ارزان ولی ارزشمندیه. پیشنهاد می کنم بخونید با عنوان (زیر درخت کاج) نوشته معصومه رامهرمزی نشر شاهد واقعا عالی بود. چقدر باهاش اشک ریختم . زینب کجا و من کجا. چقدر این جمله زینب قشنگ بود، "خانه ام را ساختم ، اینجا جای من نیست. باید بروم باید بروم" با خودم می گم منم در حال ساخت خانه آخرتم هستم ، من خانه ام رو چطور ساختم. ؟
چقدر چهره زینب معصوم هست. چقدر زنده است . دلم می خواهد برم زودتر ببینمش. از همسر خواستم بریم گار شهدای اصفهان سر مزارش. الان اصفهانیم. خدا بخواد فردا می ریم دیدنش.
درباره این سایت