موضوع انشاء: 
سواره از پیاده خبر نداره، سیر از گرسنه

خوب یادم هست اولین باری که این ضرب المثل را شنیدم کی بود. پدرم می خواست به یکی از دوستانش که در وضعیت مالی نامناسبی قرار گرفته بود کمک کند تا کسب کوچکی راه بیاندازد. آن موقع نمی دانستم برشکستگی یعنی چه ، اما می شنیدم که خانواده آنها برای قوت روزانه حتی در شرایط بدی قرار دارند ، اما مادر سرسختاته مخالفت می کرد  و می گفت :"به ماچه ، خودش بره کار کنه مردک هوس باز،  می خواست حواسش رو جمع کنه کلاهش رو نبرن ، حتما حقش بوده ؛ ما که نباید از شکم خودمون بزنیم بدیم به اونها و همش بخاطر کارهای خودشه ، آه زنش گرفتدش " و پدرم می گفت" قرار نیست از شکم خودمون بزنیم . تازه اگر اندکی در سختی قرار بگیریم اشکالی ندارد اوضاع  آنها خیلی خراب است ." اما گوش مادر بدهکار نبود.

شب پدر می خواست قسمتی از پیتزایی که سفارش داده بودیم و اضافه آمده  بود را به دخترک فال فروش بدهد اما مادرم با او دعوا کرد که بچه ها فردا می خورند و . . اما مادرم بعد از چند روز آنها را به من داد تا به کارگرهای ساختمان بغلی بدهم، مادرم گفت که غذای مونده خوب نیست بخوریم مریض می شویم. آن موقع نفهمیدم چرا کتک مفصلی از مادرم خوردم وقتی گفتم پس چرا پیتزا ها را به آن دختر ندادیم و چرا باید غذای مونده  که خودمان از ترس مریضی نمی خوریم را به دیگران بدهیم .

به من می گفت تو هم مثل پدرت هستی!

مادرم می گفت آدم عاقل چیزی که خودش استفاده می کنه و دوسش داره رو به دیگران نمی بخشه وگرنه خودش چند وقت دیگه بدبخت می شه . مثل همین دوست بابات که برشکسته شد چون  همش به دیگران کمک می کرد. مادرم همیشه لباس کهنه و خراب و بدرد نخور خونه و غذاهایی که دیگه باید می ریخت دور را به دیگران می  داد. لباسهایی که به نظرم فقط به درد دستمال شدن می خوردند. 
یادمه همسایه مان از وقتی شوهرش مرده بود هر شب چراغ های خانه را روشن می زاشت و می خوابید، بعد از چند سال هنوز شبها صدای گریه اش می آمد. مادرم از بعد فوت همسر دوستش با این دوستش قطع رابطه کرده بود . مانند سایر زنهای محله.

یبار وقتی بابا در مورد او با مادر حرف زد که دوستت بوده و گناه دارد و شرایط نامناسبی دارد و بیا او را بگیرم و با  هم زندگی کنید . مادرم چنان داد و بیدادی  راه انداخت که خدا می داند ! به پدرم می گفت تو فکر خودتی بهونه نیار می خوای مارو بدبخت کنی و دنبال هوی و هوس خودتی  .  اینجا نیز پدرم گفت سواره از گرسنه خبر نداره سیر از پیاده.  حتی مادر می خواست خانه را عوض کنیم که خدا رو شکر  بعد از چند وقت همان دوست بابا با خانم اولش به خواستگاری همسایه  مان رفت و آبها از آسیاب افتاد. بماند که مادرم چه حرفها در مورد آنها می زد و می گفت علت برشکستگی آن مرد نیز همین بوده برای اینکه دل زنش را شده. حتی وقتی می گفتم اما زنهایش که با هم خوبند و با هم خرید و پارک می روند و. و خود زن اول هم به خواستگاری همسایه مان رفته. مادرم قبول نمی کرد و می گفت اینها رو باور نکن دلش خونه من می دونم من می دونم.  و من نفهمیدم وقتی حتی با آنها سلام علیک نمی کند از کجا می دانست!
خوب یادم هست بعد از مدتی یک برنامه از تلویزیون پخش  شد در رابطه با تعدد زوجات و ضرورت‌های  جامعه . تمام حرفهایشان به نظرم درست بود . وقتی گفتم: مامان ،  درست می گه ها !  دخترای مجرد همسن شما که تو فامیلمون  اینقدر زیاد شدن  الان باید چکار کنن؟ اگر منم خدای نکرده سنم بالا بره و ازدواج نکنم و خواستگار خوب نداشته باشم چی؟؟  یک پاسخ آتشین پشت سرم از طرف مادر قرار گرفت که چشمام سیاهی رفت  و فهمیدم در مورد  این چیزها نباید حرف بزنم

خدا بیامرزد پدرم را آدم دست بخیری بود . بعد از فوتش مادرم از تاریکی انگار می ترسید . شبها چراغ های خانه را روشن می گذاشت و متکا را بغل می کرد و می  خوابید . با وجود اینکه سرش را داخل متکا می کرد تا ما صدایش را نشنویم اما  گاهی از صدای گریه اش از خواب بیدار می شدم و گاهی از صدای دوش آب سردی که می گرفت. نگاه حسرت بار مادر به همسران شاد توی کوچه و بازار را فراموش نمی کنم. مادرم افسرده شده بود و دوستانش از ترس  اینکه شوهرشان سراغ این بیوه نرود با او قطع رابطه کرده بودند. و مادرم از پیشنهاد  های خفت بار مردان هوس ران محله پا بیرون از خانه نمی گذاشت و فقط گریه می کرد. برای مادرم این چیزها مهم بود‌ 
اینجا بود که برای اولین بار مادرم با تاسف و اندوه ، همین ضرب المثل رو بکار برد و آهی کشید و اشک در چشمانش حلقه زد در حالی که دست بر عکس بابا می کشید. سواره از پیاده خبر نداره ، سیر از گرسنه.
البته الان چند ماهی است که مادرم دیگه شبها با آرامش می خوابد در حالی که چراغ ها خاموش است. دیگه گریه نمی کند . چرا که همان دوست بابا که خانم همسایه  را سالها پیش گرفته بود الان مادرم را به عنوان زن چهارم گرفته است.  وضع مالیش همان موقع ها با شروع مجدد کسب و کارش و ورود خانم سومش به زندگیشان بهتر شده بود. دیگر مادرم نمی گوید کارد بخوره تو اون کمرش ، مردک هوس باز  خودش رو پشت دینش قایم کرده و . 

الان مادرم در نماز هایش گریه می کند و از خدا می خواهد او را ببخشد و به شوهرش و همتاش خیر فراون دهد.  الان مادرم می گوید من شرایط اون خانم ها رو درک نمی کردم . من نیت خیر را نمی فهمیدم و انگ هوس می زدم . از حال دیگران خبر نداشتم تا خودم گرفتارش شدم 
الان مادرم با همتا های خود به بیرون و خرید و گردش می روند  و وقتی دیگران می گویند اینها دلشون خونه الکی فیلم بازی می کنند و یا به شوهرشان توهین می کنن ، چه تو فضای مجازی چه اجتماعی ، فقط تاسف به حال  آنها و نادانی و خودخواهیی  که کورشان کرده می خورد و شوهر خود را مرد ترین مرد دنیا می داند. مردی که زیر بار توهین و حرف مردم رفت اما به وظیفه اش در مقابل دیگران عمل کرد و در حالی که می توانست مثل خیلی از مردهایی که می شناختیم بدون اینکه زیر بار مسئولیت برود  با هر زنی که دوست  داشت ، باشد، مثل خیلی ها. مادرم با همتا های خود خیلی خوب است و آنها را بهترین می داند که از بهترین داشته شان ، شوهرشان ، انفاق کردند تا یکی مثل او نیز به آسایش  برسد. الان دیگه همسر اول رو یه زن مشکل دار و دیوانه نمی دونه. 

چقدر مادرم عوض شده
چقدر مادرم عوض شده
کاش مادرم قبل از اینکه خودش در این شرایط قرار بگیرد عوض می شد، کاش کل ن کشورم عوض می شدند و دغدغه دیگر ن و دختران را داشتند . 
کاش سواره از پیاده خبر داشت و سیر از گرسنه ، تا همه با هم می خوردند و با هم می رفتند.
کاش


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شیشه اتومبیل هاشم در شیراز دست نوشته های من گلفا علم داده اجاره تاج گل ترحیم و شادی به نفع ایتام لایت موزیک گروه صنعتی نوین بتون John زندگي همه چیز درمورد برق و الکترونیک